قوانین خطرناک در کتاب قوانین طبیعت انسان
مدتها بود که عادت مطالعه روزانه کتاب رو از دست داده بودم. با معرفی کتاب قوانین طبیعت انسان توسط یکی از دوستان سعی کردم که مجدد این عادت را برقرار کنم. اما متاسفانه نتیجه جالب نبود. این موضوع برای من تا حد زیادی ناراحتکننده بود تا اینکه منوچهر پیشنهادی جالب مطرح کرد: روزانه مطالعه تنها ۱ صفحه و ثبت آن!
یک گروه تلگرامی خصوصی ساختیم و هر روز پس از مطالعه در آن گروه مینوشتیم که تسک آن روز (مطالعه حداقل یک صفحه) انجام شد. کم کم این اتفاق به رویهای دائم تبدیل شد و بالاخره توانستم مجدد عادت مطالعه کردن را برگردانم. این مقدمه را گفتم شاید برای شما که این مطلب را مطالعه میکنید کمککننده باشد. در ادامه به معرفی کتاب قوانین طبیعت انسان نوشته رابرت گرین میپردازم. پیشنهاد میکنم این کتاب را حتما بخوانید.
کتاب قوانین طبیعت انسان؛ کارآموز انسانشناسی شوید
کتاب قوانین طبیعت انسان نوشته رابرت گرین (Robert Greene) نویسنده مشهور کتابهایی همچون ۴۸ قانون قدرت و هنر اغواگری است. ناشر کتاب انتشارات نسل نواندیش و مترجم آن فاطمه باغستانی است. کتاب فصل به فصل نکاتی جالب از رفتارهای انسان شرح میدهد و با مثالهای جذاب سعی در توضیح دقیق آنها دارد. در انتهای هر بخش نیز راهکارهایی برای بهبود این رفتارها (در خود) و یا برخورد با افرادی که این رفتارها را بروز میدهند ارائه میکند. همانطور که در خود کتاب ذکر شده است:
- این قوانین شما را به مشاهدهگری استراتژیک و آرامتر تبدیل خواهد کرد تا مردم را بکاوید و از تمام هیجانات آزاردهندهای که نیرویتان را میگیرد، رهایی یابید.
- این قوانین به شما کمک خواهند کرد که تفسیری ماهرانه از سرنخها و نشانههایی داشته باشید که مردم مدام با زبان بدن و کلام از خود بروز میدهند، به طوری که توانایی خوبی در قضاوت شخصیت آنها خواهید داشت.
- این قوانین شما را تقویت خواهند کرد که تیپهای شخصیتی سمی را بشناسید و اجازه ندهید در مسیر شما قرار گیرند.
- این قوانین اهرمهای دقیق و واقعی را آموزش خواهد داد تا به راحتی دیگران را تحت تاثیر قرار دهید و در آنها نفوذ کنید.
- این قوانین به شما قدرت خواهد داد تا الگوهای منفی خود را تغییر دهید.
با خواندن این چند مورد حتما تصویری از کتابهای زرد روانشناسی و موفقیت در ذهنتان نقش بست. اما پیشنهاد میکنم تا پایان این متن همراه من باشید و پس از آن تصمیم به خواندن یا نخواندن کتاب بگیرید. در ادامه (همراه با مطالعه همزمان کتاب) سعی خواهم کرد تا خلاصه کتاب قوانین طبیعت انسان را به طوری که مشکلی از نظر ارائه کل مفاهیم پیش نیاید بنویسم. از فصل اول شروع میکنیم.
فصل اول: بر خود هیجانی چیره شوید
در این فصل پس از ارائه داستان آتن در ابتدای فصل، توضیحاتی درباره هیجانات افراد بیان میشود. در واقع مساله از اینجا شروع میشود که ما در بسیاری از تصمیمات و پس از آن در بسیاری از نتایج به دست آمده هیجان را بر خِرد ترجیح میدهیم. در اشتباهات به دنبال توجیه هستیم. هیجانات از ابتدا به عنوان برانگیختگی فیزیکی برای جلب توجه ما نسبت به محیط پیرامونمان خلق شدند.
بسیاری از شما هنگام خواندن این بخش خواهید گفت که بر این هیجانات مسلط هستید. اما مساله این است که با ورود تکنولوژی و پیشرفت ما از نو به وجود نیامدهایم، بلکه فقط شکل این هیجانات و عدم عقلانیت تغییر کرده است. در ادامه این فصل سه مرحله برای کنترل این هیجانات و بازگشت به مسیر خردگرایی گفته میشود:
- گام اول: تشخیص تعصبها
- گام دوم: آگاهی از عوامل هیجانبرانگیز
- گام سوم: راهبردهایی برای بیرون کشیدن خود منطقی
در ادامه به توضیح هر کدام به شکل خلاصه میپردازم.
گام اول: تشخیص تعصبها
هیجانات پایینتر از سطح آگاهی ما مدام بر روندهای فکری و تصمیمهای ما تاثیر دارند. رایجترین آنها تمنای رضایت و فرار از درد و رنج است. ما به دنبال ایدههایی هستیم که از تنش و اضطراب دورمان کند و هر بحثی که خارج از این موضوع باشد را پس میزنیم و احساس میکنیم که بسیار واقعگرایانه با موضوعات گوناگون برخورد میکنیم. این اصل رضایت در تفکر منشا تمام تعصبهای ذهنی ماست. کدام تعصبها؟ در ادامه توضیح میدهم (البته از کتاب).
تعصب تایید
به شواهد و قرائن نگاه میکنم و کمابیش از طریق روندهای منطقی تصمیم میگیرم. این بخش میگوید ما برای اینکه یک باور را حفظ و خودمان را متقاعد کنیم و به بقیه بگوییم که پشت این باور منطق و استدلال نهفته است به دنبال شواهد و مستنداتی برای حمایت از دیدگاه خود میگردیم. انقدر این کار را میکنیم تا مدارک مستدلی پیدا کنیم که خواسته ما را تایید کند و این همان تعصب تایید است. اما راهکار چیست؟ باید به عقاید مطلوب خود و دیگران به دیده تردید بنگریم و صرفا به دنبال تایید حرف خود نباشیم.
تعصب عقیده
من به این موضوع عقیده راسخ دارم. باید درست از آب در بیاید. در بسیاری از مواقع ایدههایی که در ذهن داریم و ما را راضی میکند را رها نمیکنیم؛ ولی در درون گاهی با دیده تردید به آن ایدهها مینگریم. اما با تعصب شدید از این ایده حمایت میکنیم و معتقدیم که همچین ایدهای با این میزان تعصب امکان ندارد اشتباه باشد. این موضوع زمانی باعث آسیب میشود که بسیاری از فروشندگان از همین موضوع استفاده میکنند و با حرارت زیاد از محصول یا خدمات خود صحبت میکنند. زیرا میدانند در ذهن مخاطب در صورتی که شک به وجود بیاید امکان خرید کاهش پیدا میکند.
تعصب ظاهر
من آدمهایی را که با آنها تعامل دارم، میشناسم؛ ظاهر و باطنشان یکی است. ما آدمها را طوری که واقعا هستند نمیبینیم. زیرا آنها خود را طوری تربیت کردهاند که در برخورد با دیگران بُعدی را نشان دهند که مناسبترین است. همچنین ما در معرض تله خطای هالهای قرار داریم. یعنی نشانههای مثبت و منفی دیگران ویژگیهای مثبت و منفی اشتباهی در ذهن ما خلق میکند. مثلا آدمهایی که خوشظاهرند قابل اعتمادتر به نظر میرسند در صورتی که ممکن است هرگز چنین نباشند.
تعصب نسبت به گروه
عقاید من متعلق به خودم هستند. من به حرف گروه گوش نمیدهم. اصلا آدم سازشکاری نیستم. ما انسانها ذاتا حیواناتی اجتماعی هستیم. یعنی علاقه داریم که به دور از انزوا و در میان جمع باشیم و در غیر این صورت ممکن است کمی ناامید به نظر برسیم. نکته جالب همینجاست که میدانیم بقیه انسانها نیز همین خاصیت را دارند. بنابراین بسیاری از عقاید گروه را بدون پرسشگری قبول میکنیم.
تعصب سرزنش
از اشتباهات و تجربههایم میآموزم. اشتباهات بهگونهای هستند که ما را مجبور به توضیح دادن میکنند. به همین دلیل دوست داریم از آنها درس بگیریم و تکرارشان نکنیم. اما مشکل اینجاست که قدرت خودکاوی ما محدود است. بنابراین ترجیح میدهیم که دیگران را مقصر نشان دهیم.
تعصب برتری
من متفاوتم. من منطقیتر و البته باوجدانتر از دیگرانم. این جمله را شاید کمتر بیان کنیم یا کمتر از زبان دیگران بشنویم. به خاطر اینکه نوعی غرور را نمایش میدهد. اما در درون خود را با دیگران مقایسه میکنیم و حس خودبرتربینی ما شکوفا میشود. از دید ما هر آنچه به دست آوردهایم حاصل استعداد ذاتی و تلاشهایمان است؛ اما در ارتباط با دیگران اینگونه فکر نمیکنیم. ما به شدت خود را فردی منطقی و حرفهای نمایش میدهیم.
تا اینجا درباره تعصبها گفتم. حالا باید گام دوم را بررسی کنیم.
این مقاله به مرور بروزرسانی خواهد شد
عالی بود، ممنون میشم گام دوم هم تکمیل کنید
سلام
ممنون از شما. حتما. مدتی نتونستم بهروز بنویسم